ستارخان نامی درخشان در تاریخ مشروطیت و سرداری از قیام مشروطه و ملقب به سردار ملی است.
او فرزند حاج حسن قراجه داغی است و در منطقه ارسباران به دنیا آمد، ستارخان سومین پسر حاج حسن بزّاز بود که به شغل پارچهفروشی اشتغال داشت.
سوابق زندگی او در دوران کودکی و نوجوانی تا درگیریهای جنبش مشروطه چندان معلوم نیست و از اطلاعات جسته و گریختهای که از او بهدستآمده، درمییابیم که او با پدر خود در روستاهای اطراف ارسباران به بزازی مشغول بود.
او مدتی جزو تفنگچیان سواران حاکم خراسان بود، از آنجا به عتبات عالیات عراق سفر کرد، پس از چندی به تبریز بازگشت و به مباشری املاک محمدتقی صراف مشغول شد.
سپس به توصیه رضاقلیخان سرتیپ وارد خدمت ژاندارمری شد و حفاظت راه مرند و خوی به او محول شد و چندی بعد مورد توجه مظفرالدین میرزا ولیعهد قرار گرفت و ضمن دریافت لقب خان، از تفنگداران ولیعهد در تبریز محسوب شد.
ستارخان در دفاع از مظلومان در برابر حکومت دریکی از درگیریهای خود با مأموران محمدعلی میرزا ولیعهد در تبریز، مورد تعقیب قرار گرفت، از شهر گریخت و سپس با وساطت بزرگان و معتمدان محل به شهر بازگشت و دلالی اسب را پیشه خود کرد.
او بهدرستی و امانتداری در تبریز شهرت داشت به همین دلیل مالکان، حفاظت از اموال خود را به او میسپردند. او هیچگاه درس نخواند و سواد خواندن و نوشتن نداشت، اما هوش آمیخته به شجاعتش و مهارت در فنون جنگی و اعتقادات مذهبی و وطندوستیاش، او را به سردار ملی تبدیل کرد.
با شروع انقلاب مشروطه علیه محمدعلی شاه در تهران و گسترش آن در سراسر کشور، شاه قاجار به مبارزه و سرکوب مشروطهخواهان پرداخت. مجاهدین و آزادیخواهان آذربایجانی و قفقازی، به فرماندهی ستارخان و باقرخان به حمایت از مشروطیت تهران قیام کردند و در مقابل قوای ۳۵ تا ۴۰هزار نفری اعزامی محمدعلی شاه و خوانین محلی به فرماندهی عینالدوله که برای سرکوبی قیام تبریز اعزام شده بودند بهشدت مقاومت کردند و از تسلط آنها به شهر ممانعت کردند.
ستارخان طرفداری تعدادی از مراجع تقلید شیعه طرفدار مشروطه را پشت سرخود میدید از جمله ثقةالاسلام و بهویژه حمایتهای آیات ثلاث را مشاهده میکرد از حیث مبارزه تقویت روحی میشد و همواره میگفت من در پی اجرای احکام حجج و علمای نجف بخصوص آخوند خراسانی هستم.
علمای مشروطهخواه نجف نیز در عصر استبداد صغیر تعدادی از علما و طلاب را برای تقویت جبهه تبریز به این ناحیه گسیل داشتند که مشهورترین آنها آیتالله سید علی تبریزی مشهور به سید علی داماد بود که به همراه خود میرزا احمدخان عمارلویی و تعدادی دیگر را به همراه داشت.
سردار ملی پس از ماهها محاصره تبریز قوای روسیه با موافقت دولت انگلستان و محمدعلی شاه قاجار، از مرز گذشتند بهسوی تبریز حرکت کردند و راه جلفا را باز کردند. در نتیجه محاصره شهر به پایان رسید و سربازان دولتی شاه و خوانین محلی مخالف مشروطیت از اطراف تبریز دور شدند. بدین ترتیب نقشی که ستارخان و باقرخان در دفاع از مشروطه در تبریز داشتند به پایان رسید.
ستارخان و دیگر مجاهدان تبریز که بهشدت از تجاوز بیگانگان روس متنفر بودند، برای رفع بهانه تجاوز روسها تلگرافی به این مضمون به محمدعلی شاه فرستادند:
شاه به جای پدر و توده بهجای فرزندان است. اگر رنجشی میان پدر و فرزندان رخ دهد نباید همسایگان پا به میان گذارند. ما هر چه میخواستیم از آن درمیگذریم و شهر را به اعلیحضرت میسپاریم. هر رفتاری که میخواهند با ما بکنند.
و اعلیحضرت بیدرنگ دستور دهند که راه خواربار باز شود و جایی برای گذشتن سپاهیان روس به ایران بازنماند.
محمدعلی شاه پس از دریافت این تلگراف به نیروهای دولتی دستور ترک محاصره داد، اما روسها به پیشروی ادامه دادند و وارد تبریز شدند.
تبریز به مدت ۱۱ ماه توسط سپاه دولتی محمدعلی شاه قاجار محاصره شد و از ورود آذوقه به شهر جلوگیری به عمل آمد. زندگی بر مردم بسیار سخت و طاقتفرسا شد حتی مردم ناچار به خوردن گیاهان اطراف شدند.
ستارخان حاضر به اطاعت از دولت روس نشد و در اواخر جمادیالثانی ۱۳۲۷ق (اواخر ماه مه ۱۹۰۹م) بهناچار با همراهانش به کنسولگری عثمانی در تبریز پناهنده شد.
پس از پیروزی انقلابیون مشروطه گیلان شمال و بختیاری اصفهان در فتح تهران در اواخر تیر ۱۲۸۸ (۱۹۰۹) و خلع شاه قاجار، روسیه تزاری مناطق شمال غربی ایران را در اشغال خود داشت و طبق توافق پنهانی با انگلیس در تقسیم ایران هنوز در آذربایجان اردبیل و تبریز حضور داشت.
بهواسطه ظلم و دسیسههای دولت روس و بنابر دعوت آیتالله محمدکاظم خراسانی، ستارخان تصمیم به حرکت به تهران میکند. روز شنبه ۷ ربیعالاول سال ۱۳۲۸ق در شب عید نوروز ۱۲۸۹، جمعیت زیادی از مردم و رجال شهر ازجمله یپرمخان ارمنی برای وداع با ستارخان و باقرخان جمع شدند و آنان در میان هلهله جمعیت از منزل خود بیرون آمدند و بهسوی تهران حرکت کردند.
سردار ملی در بین راه نیز در شهرهای میانه، زنجان، قزوین و کرج استقبال باشکوهی از این دو مجاهد آزادیخواه ضد استبداد، به عمل آمد و هنگام ورود به تهران نیمی از شهر برای استقبال شتافتند و در طول مسیر چادرهای پذیرایی آراسته با انواع تزیینات و طاق نصرتهای زیبا و قالیهای گرانقیمت و چلچراغهای رنگارنگ گستردند.
در سرتاسر خیابانهای ورودی شهر، تابلوهای زندهباد ستارخان و زندهباد باقرخان مشاهده میشد. تهران آن روز سرتاسر جشن و سرور بود. ستارخان پس از صرف ناهار مفصلی که در چادر آذربایجانیهای مقیم تهران تدارک دیده شده بود به سوی محلی که برای اقامتش در منزل صاحباختیار (محلی در خیابان سعدی کنونی) در نظر گرفته بودند رهسپار شد.
سرداران مدت یک ماه مهمان دولت بودند، اما به دلیل وجود سربازان و کمی جا دولت، محل باغ اتابک (محل فعلی سفارت روسیه) را به اسکان ستارخان و یارانش و محل عشرتآباد را به باقر خان و یارانش اختصاص داد.
پس از چند روزی که نیروهای هر دو طرف در محلهای تعیینشده اسکان یافتند، مجلس طرحی را تصویب کرد که بهموجب آن تمامی مجاهدان و مبارزان غیرنظامی ازجمله افراد ستارخان و خود او میبایست سلاحهای خود را تحویل دهند.
این تصمیم به دلیل بروز حوادث ناگوار و ترور سید عبدالله بهبهانی و میرزاعلی محمدخان تربیت از سران مشروطه گرفته شده بود.
اما یاران ستارخان از پذیرفتن این موضوع خودداری کردند. بهتدریج مجاهدان دیگری که با این طرح مخالف بودند به ستارخان و یارانش پیوستند و این موضوع موجب هراس دولت مرکزی از انقلاب مشروطه شد. سردار اسعد بختیاری به ستارخان پیغام داد که به سوگندی که در مجلس خوردید وفادار باشید و از عواقب وخیم عدم خلع سلاح عمومی بپرهیزید.
گفته میشود دعوت ستارخان و مجاهدان تبریز به تهران، با نیت خلع سلاح و کنترل آنها توسط دولت مشروطه بوده است.
پس از عملیات ملی آزادسازی تهران به دست مجاهدان بختیاری و گیلان، مشروطهخواهان دوباره به قدرت رسیدند. مهدیقلیخان هدایت (ملقب به مخبرالسلطنه) که در مشروطیت اول و پیش از استبداد محمدعلیشاهی نیز استاندار تبریز بود، دوباره بهعنوان استاندار انتخاب شد.
مخبرالسلطنه از همان لحظه ورود به تبریز با یک مشکل جدی روبرو شد؛ روسها به بهانه حمایت از بورژوازی صنعتی و تجاری تبریز و برقراری نظم و امنیت، قوای نظامی خود را در شهر مستقر کرده بودند. استاندار مشروطهخواه از روسها خواست حالا که تهران به دست مشروطهخواهان افتاده و اداره مملکت بر اساس قانون استوار شده، لزومی به حضور روسها نیست و باید قوای نظامی روس از تبریز خارج شوند.
روسها اغتشاش و ناامنی شهر را مخل امنیت تاجران دو تابعیتی تبریز میدانستند و حضور افراد مسلح غیردولتی از جمله ستارخان و باقرخان را بهانه کرده و به درخواست دولت مشروطه ایران پاسخ مثبت ندادند.
دولت روس از حضور ستارخان و باقرخان در تبریز ناراضی بودند و به عقیده الکساندر ایزولسکی وزیر خارجه وقت روسیه ستارخان و باقرخان حکومتی در داخل حکومت آذربایجان تشکیل داده بودند و فداییانشان به اسم پلیس از اهالی پول میگرفتند و جماعتی از مردم را بر ضد حضور قوای روسیه در تبریز تحریک میکردند.
برخی دلسوزان آذربایجان و مشروطهخواهان تهران و تبریز کوشیدند تا وساطت کنند و جلوی شعلهور شدن آتش تفرقه را در تبریز بگیرند. سرانجام پس از وساطت دلسوزانه علیقلیخان بختیاری سردار اسعد و آخوند خراسانی، ستارخان و باقرخان اعلام کردند که در پاسخ به تقاضای آخوند خراسانی تبریز را ترک میکنند و به تهران میروند.
در روزهای پایانی اسفند ۱۲۸۸ ش، ستارخان و باقرخان در رأس فداییان مسلح خود عازم تهران شدند و در روز ۴ فروردین مورد استقبال دولت مشروطهخواه و مردم تهران قرار گرفتند.
چندی بعد که مجلس شورای ملی دستور خلع سلاح در سراسر کشور را صادر کرد، ستارخان و باقر خان مصوبه مجلس را پذیرا شدند، ولی چند روز بعد به تحریک عدهای از بدخواهان از پذیرش مصوبه مجلس سرباز زدند و وزارت کشور (به کمک بختیاریان) ناچار شد اسلحهها را بهزور از دست آنها بگیرد.
بعدازظهر اول شعبان ۱۳۲۸ (شانزدهم مرداد ۱۲۸۹ هجری خورشیدی) قوای دولت مشروطه، که جمعاً 3هزار نفر میشدند به فرماندهی یپرمخان، یار قدیمی ستارخان در تبریز و رئیس نظمیهٔ وقت، باغ اتابک را محاصره کردند و پس از چند بار پیغام، هجوم نظامیان به باغ صورت گرفت و جنگ بین قوای دولتی و مجاهدین آغاز شد.
در این جنگ قوای دولتی از چند ارابه توپ و 500 مسلسل 60 تیر استفاده کردند و به فاصلهٔ چهار ساعت ۳۰۰ نفر از افراد حاضر در باغ کشته شدند. ستارخان راه پشتبام را در پیش گرفت، اما در مسیر پلهها در یکی از راهروهای عمارت تیری به پایش اصابت کرد و مجروح شد و قادر به حرکت نبود. اندکی بعد قوای دولتی او را دستگیر کردند و به منزل صمصامالسلطنه بردند و خود و اتباعش ناچار به خلع سلاح شدند.
بعد از این وقایع، ستارخان خانهنشین تهران شد. پزشکان حاذق برای مداوای پای او تمام تلاش خود را کردند، بر اثر اصابت گلوله هر دو استخوان ساق پا شکسته بود و زخم دچار عفونت بود، دو بار پزشکان معالج لقمانالدوله، حسینخان نظامالحکما و دو پزشک خارجی اقدام به عمل جراحی و تمیز کردن زخم کردند و پس از مدتی شکستگی و زخم بهبودی نسبی پیدا کرد و با وجود کوتاهی پا میتوانست با عصا راه برود.
ستارخان که از دولت مشروطه کنار گذاشته و منزوی بود، پس از این واقعه نزدیک به چهار سال زندگی کرد، حتی مکاتباتی برای دفع اجنبی و اعلام آمادگی برای رفع اشغال و فجایع روسها در آذربایجان، با دولت مرکز حتی عینالدوله محاصرهکننده تبریز داشت که وقعی گذارده نشد. عاقبت ستارخان در تاریخ ۲۵ آبان ۱۲۹۳ (۲۸ ذیالحجه ۱۳۳۲) در تهران درگذشت.
آرامگاه ستارخان در باغ طوطی در کنار حرم شاه عبدالعظیم شهر ری واقع است.
خانه او بهعنوان موزه در محله امیرخیز خیابان شمس تبریزی نرسیده به میدان پنجم مرداد کوچه ستارخان است و در حال تبدیل به باغموزه با مشارکت ادارهکل میراثفرهنگی استان و همچنین شهرداری تبریز است.
*گزارش از مهدی جلیلی
انتهای پیام/